پاسخ به کامنت راجو نیوز

شاید خیلیها در بیابان بی خیال مسائل حقوق انسان ,معاش , درمان, خوراک پوشاک, تحصیل , امان, و...... باشند .

اقایان شما هنوز حق تعلیم عقیده تان به فرزندانتان ندارید از چه چیزی صحبت و طرفداری می کنید؟ مدارس بیابان هنوز عقیده وفرهنگ دیگران را به بچه هاتون اموزش می دهند,

-آیا زندگی فقط سفر وزیارت قبرهای شاهان ایران است.؟ یا گذاشتن چند عکس گاو در وبلاگ می باشد.؟

- آیا با فروش جندتا کتاب و دفتر یا کارت انترنتی آینده بیابان را تآیین کردید.؟

- آیا مسخره کردن همدیگر گامیست در راه آزادی از ظلم ستم حاکمان بر اعناق.؟

و کسانی که کامنتهای بنده را تآیید نکردند,و علاوه بر این با یک اسم مستعار امدند و حرفهائی که لایق خودشان بود به شیر مرد بلوچستان امیر مجاهدین امیر عبدالمالک ریگی زدند  ولی این مرد مثل بعضیها در خونه یا مغازه اش ننشست ومثل زن گریه و زاری نکردند و دنبال هویتی غیر از ریگی نشدند ومانند بعضی از سیریک نشینان ادم فروشی هم نکردند و حسابهای بانکی خویش را با خون مردم پر نکردند تنها اشتباه ایشان این بود که به ظلم وستم گفت دیگه بسه ,   

(( کامنت راجو نیوز))

 

چند روزپیش شاهد کامنتی از دوست بلاگرمان راجو نیوز بودیم که ایشان هرچند بصورت مختصر ولی نگاهی کلی و عمقی به مسائیل بیابان داشنید که در این پست به کامنت ایشان خواهیم پرداخت

ادامه مطلب ...

میهمانی حسین دلشاد

ز حد گذشت جدائی ز حد گذشت جفا

بیا که موسم عیشست و آشتی و صفا

لبت به خون دل عاشقان خطی دارد

غبار چیست دگر باره در میانه‌ ما

مرا دو چشم تو انداخت در بلای سیاه

و گرنه من که و مستی و عاشقی ز کجا

کجا کسیکه از آن چشم ترک وا پرسد

که عقل و هوش جهانی چرا کنی یغما

ز زلف و خال تو دل را خلاص ممکن نیست

که زنگیان سیاهش نمی‌کنند رها

دلم ز جعد تو سودائی و پریشانست

بلی همیشه پریشانی آورد سودا

عبید وصف دهان و لب تو میگوید

ببین که فکر چه باریک و نازکست او را

 

 

 

قبل از هرچیز بخاظر تاخیر در بروز رسانی و تائید کامنتهای بزرگواران عذر خواهی می کنم واز عدم تائید کامنتهای ندای قران ؛دوست عزیز مدیریت بلاگ ندای قران : ستون نظرات برای ارائه نظرات شخصی شماست و چیزی را که منطبق با بلاگ بنده و دست نوشتهایم نباشد تائید نمی کنم .... درضمن تشکر و سپاس از بزرگواری که همیشه مرا به نوشتن در وادی مجاز تشویق میکردند؛ اما ادامه ماجرای براهک و مدنگ و ضیافت حسین دلشاد ......

ادامه مطلب ...

پیوستن مدنگ به براهک

در حال مطالعه بودم که مدنگ سراسیمه وارد شد 

مدنگ : تراغالی بجنتت براهک معلوم میشه کجائی؟ 

براهک : علیک سلام ، مدنگ جان اگر زیر کفشهایت را نگاه کنی مرا می بینی 

مدنگ : اولآ من جوتی نمی پوشم و سواس به پا دارم و کف سواسم فقط خار کرت و کنار و پشکل شتر هست شما را انجا نمی بینم 

براهک : نوعی تعارف بود مدنگ عزیز ، بنده در منزلم و در خدمت شما 

مدنگ : بسه ترا بخدا این جامه دراویش و افتادگی را از تن در ار و فروتنی را گوشه ای پرتاب کن و با قلم برنده جواب بد خواهانت را بده  

براهک : که چی بشه؟  

مدنگ : اثبات حقانیت !!!!!!! 

براهک :شوخی پرواز من رنگ بهار ناز کیست            
                      چون پر طاووس خویش را در چمن گم کرده ام  

مدنگ :چون نفس از مدعای جستجو آگه نیم        
                      این قدر دانم که چیزی هست و من گم کرده ام  

براهک : می بینم در زمینه ادبیات پیشرفته هائی هم داشته اید؟ !!!!! 

مدنگ : ولی جای سین و صاد را همیشه گم می کنم  

براهک : این معضلی کلی است و خیلیها از این رنج می برند

ادامه مطلب ...