ز حد گذشت جدائی ز حد گذشت جفا | بیا که موسم عیشست و آشتی و صفا | |
لبت به خون دل عاشقان خطی دارد | غبار چیست دگر باره در میانه ما | |
مرا دو چشم تو انداخت در بلای سیاه | و گرنه من که و مستی و عاشقی ز کجا | |
کجا کسیکه از آن چشم ترک وا پرسد | که عقل و هوش جهانی چرا کنی یغما | |
ز زلف و خال تو دل را خلاص ممکن نیست | که زنگیان سیاهش نمیکنند رها | |
دلم ز جعد تو سودائی و پریشانست | بلی همیشه پریشانی آورد سودا | |
عبید وصف دهان و لب تو میگوید | ببین که فکر چه باریک و نازکست او را |
قبل از هرچیز بخاظر تاخیر در بروز رسانی و تائید کامنتهای بزرگواران عذر خواهی می کنم واز عدم تائید کامنتهای ندای قران ؛دوست عزیز مدیریت بلاگ ندای قران : ستون نظرات برای ارائه نظرات شخصی شماست و چیزی را که منطبق با بلاگ بنده و دست نوشتهایم نباشد تائید نمی کنم .... درضمن تشکر و سپاس از بزرگواری که همیشه مرا به نوشتن در وادی مجاز تشویق میکردند؛ اما ادامه ماجرای براهک و مدنگ و ضیافت حسین دلشاد ......
ادامه مطلب ...