میهمانی حسین دلشاد

ز حد گذشت جدائی ز حد گذشت جفا

بیا که موسم عیشست و آشتی و صفا

لبت به خون دل عاشقان خطی دارد

غبار چیست دگر باره در میانه‌ ما

مرا دو چشم تو انداخت در بلای سیاه

و گرنه من که و مستی و عاشقی ز کجا

کجا کسیکه از آن چشم ترک وا پرسد

که عقل و هوش جهانی چرا کنی یغما

ز زلف و خال تو دل را خلاص ممکن نیست

که زنگیان سیاهش نمی‌کنند رها

دلم ز جعد تو سودائی و پریشانست

بلی همیشه پریشانی آورد سودا

عبید وصف دهان و لب تو میگوید

ببین که فکر چه باریک و نازکست او را

 

 

 

قبل از هرچیز بخاظر تاخیر در بروز رسانی و تائید کامنتهای بزرگواران عذر خواهی می کنم واز عدم تائید کامنتهای ندای قران ؛دوست عزیز مدیریت بلاگ ندای قران : ستون نظرات برای ارائه نظرات شخصی شماست و چیزی را که منطبق با بلاگ بنده و دست نوشتهایم نباشد تائید نمی کنم .... درضمن تشکر و سپاس از بزرگواری که همیشه مرا به نوشتن در وادی مجاز تشویق میکردند؛ اما ادامه ماجرای براهک و مدنگ و ضیافت حسین دلشاد ......

ادامه مطلب ...